وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

عکس ها تا یک ماهگی

تا یک ماهگی چند ساعت بعد از تولد این اولین عکسیه که خودم ازت گرفتم ولی چون تخت شما بلندتر از من بود از پشت شیشه افتادی یک روز بعد از تولد اینجا تازه از بیمارستان مرخص شدیم و شما شیر خورده بودی و مامانم داشت پشتتو ماساژ میداد این عکس تو بیمارستان محمد کرمانشاهی بود ساعت 3 شب تو بغل خودم تو این عکس تازه از بیمارستان مرخص شده بودی و راحت تو خونه خوابیدی امیرعلی تو خواب در حال خندیدن امیرعلی بعد از اولین حموم امیرعلی به دنبال پسونک امیرعلی در خواب ناز تعجب امیرعلی قربون اون دستای کوچولوت برم که اینطوری شیشه شیر رو گرفتی حالت...
31 خرداد 1394

ممنونم

قربانی کردن وقتی بیمارستان بودیم کلی واست نذر و نیاز کرده بودیم مخصوصا پدر و مامان همون روزی که از بیمارستان مرخص شدیم پدرم اومد و من و بابا سعید و پدر شما رو آوردیم خونه مامان هم غذا درست کرده بود و با اسپند اومد استقبالمون، پدردو تا خروس گرفته بود و همون لحظه که ما آمدیم قربانی کرد، یک هفته بعد هم زحمت کشید و واسه تنها نوه عزیزش ی گوسفند قربانی کرد. خدا رو شکر واسه سلامتیت پسرم، پدرجون و مامانی خیلی دوستت دارن امیدوارم نوه خوبی باشی و قدرشون رو بدونی. ...
30 خرداد 1394

مراسم های خاص

یکی از مراسم هایی که داشتیم نام گذاری پسر عزیزم بود که پدر عزیزم زحمت کشید و در هفتمین روز تولدت این کار رو انجام داد پدر جون اول وضو گرفت بعد پسرم رو در آغوش گرفت و چند سوره قرآن خواند و بعد تو گوش پسرم اذان گفت و نام زیبای امیرعلی رو تو گوش پسری گفت خیلی جالب بود در کل اون مدت پسری ساکت و آروم تو آغوش پدرجون بود و وقتی اسمشو شنید لبخند زد، واقعا حس بسیار زیبایی داشتم که اصلا قابل توصیف نیست. بابا سعید وقتی شناسنامتو گرفت با ی کادو و ی جعبه شیرینی اومد خونه و با دیدن شناسنامه پسرم همه کلی خوشحالی کردیم هدیه ویژه هم واسه من بود خیلی خوشحال شدم و سریع دستم کردم البته بابایی میگفت خواسته تو بیمارستان بهم هدیه بده که چون همه چی یکدفع...
28 خرداد 1394

بازم روزای سخت

دو روزبعد از تولد روز سه شنبه پنجم خرداد از بیمارستان مرخص شدیم وقتی دکتر امیرعلی رو معاینه کرد واسش آزمایش زردی نوشت جواب که آمد گفتن ی زردی بسیار خفیف داره ولی نیاز به بستری نیست و ما رو مرخص کردن ولی گفتن واسه چکاب فردا دوباره ی آزمایش بدیم ما با کلی خوشحالی اومدیم خونه  و فردا واسه آزمایش مجدد رفتیم بیمارستان محمد کرمانشاهی که بیمارستان فوق تخصصی نوزادانه و نزدیک خونمون، اما متاسفانه زردی بالا رفته بود اول خواستیم دستگاه کرایه کنیم و بیاریم خونه ولی دکتر گفت اون دستگاه ها ضعیفه و جواب نمیده تصمیم گرفتم برم بیمارستان خصوصی ولی دکتری که اونجا بود برگه بیمارستان بچه خودشو بهم نشون داد که بچه خودش رو تو اون بیمارستان بستری کرده چون...
27 خرداد 1394

خاطرات شیرین

خاطرات زایمان زایمان من یکدفعه شد و واقعا همه غافلگیر شدیم  تو اینترنت خونده بودم که هفته های آخر خیلی واسه بچه مهمه به خاطر همین دوست داشتم تا آخرین لحظه با تمام وجودم ازت حمایت کنم من دوست داشتم طبیعی زایمان کنم تا کامل و بالغ به دنیا بیای ی کم هم میترسیدم ولی فقط به این فکر میکردم که تا زمانیکه خدا صلاح میدونه و توانایی دارم تو وجودم پرورشت بدم  دوم خرداد که واسه چکاب رفتم دکتر ی سونوگرافی واسم نوشت رفتم سونو اعلام خطر کرد، منم کلی شوکه شدم رفتم پیش دکتر،خانم دکتر واسم وقت عمل گذاشت و گفت فردا برو پذیرش پس فردا عملت میکنم.بین تاریخ سونو و تاریخ دکتر 2 هفته اختلاف بود سونو میگفت هفته 40 هستی و طبق نظر دکتر هفته 38 بودم، دکتر...
20 خرداد 1394

زندگی یک مادر

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند/ زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ/ زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز/ زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز/ زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست/ زندگی راز دل یک مادر است ، زندگی مثل زمان در گذر است ...
11 خرداد 1394

پایان انتظار عاشقانه

پروردگارم تو را سپاس كه زلال مهربانيت را در سرچشمه وجود من جاري ساختي و مرا زن نام نهادي . تورا سپاس كه مرا لبريز از لطافت و مهر كردي و مرا لباس مرد عنوان كردي . تورا سپاس كه بر مرواريد وجودم پوششي از حيا و عفاف كشيدي و مرا همسر قرار دادي. تو را سپاس كه گلهاي باغ بشريت را به من سپردي و مرا مادر خطاب كردي . مبارك باد بر تو چنين خلقتي و گوارا باد بر من وجود چنين خالقي 9 ماه انتظار عاشقانه من به پایان رسید و سومین عضو خانواده سه نفره ما در سومین روز از سومین ماه سال 94  مصادف با تولد امام سجاد (ع) به دنیا آمد. پسرم به این دنیا خوش اومدی.(1394/03/03) ...
10 خرداد 1394
1